-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منم که دوست مرادم ز تلخ و شور دهد مدام باده و نقلم بدست زور دهد
2 پیاله گیر که دست سپهر نتوان تافت اگر نگین سلیمان به دست مور دهد
3 هدیه ییست که ترک مرصعینه کمر شراب لعل ز پیمانه ی بلور دهد
4 مرا ز خاک در دوست بیش ازان فرحست که سرمه مژده ی بینا شدن بکور دهد
5 قبول کن که به از کسوت ملامت نیست ز هر چه دوست بدردیکشان عور دهد
6 بسی زبانه که در خرمنم زند گردون چو آفتاب مرا جلوه ی سمور دهد
7 ز آب چشم فغانی چه خیزد ای بدخواه سزای مردم بی درد خاک گور دهد