- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من آن صیدم که از ضعفم نفس بیرون نمیآید به جز آهی که آن هم از قفس بیرون نمیآید
2 نمیدانم که آسودست در محمل؟ همیدانم که از پاس ادب بانگ جرس بیرون نمیآید
3 بگلزاری که بندم آشیان یارب چه بختست این کز آن گلزار غیر از خار و خس بیرون نمیآید
4 طبیب از آتش عشقت سراپا سوخت حیرانم که از پای دلش خار هوس بیرون نمیآید