1 منم سرآمد دوران که طبع من داند چهار جوی جنان از پی جهان کندن
2 به من به جنبش همت توان رسید بلی گهر چگونه توان یافت جز به کان کندن
3 هزار سال فلک جان کند نشیب و فراز که چون منی به کف آرد مگر به جان کندن
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 هر تار ز مژگانش تیری دگر اندازد در جان شکند پیکان چون در جگر اندازد
2 کافر که رخش بیند با معجزهٔ لعلش تسبیح در آویزد، زنار دراندازد
1 سر به عدم درنه و یاران طلب بوی وفا خواهی ازیشان طلب
2 بر سر عالم شو و هم جنس جوی در تک دریا رو و مرجان طلب
1 چه نشینم که فتنه بر پای است رایت عشق پای برجای است
2 هرچه بایست داشتم الحق محنت عشق نیز میبایست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **