1 منم سرآمد دوران که طبع من داند چهار جوی جنان از پی جهان کندن
2 به من به جنبش همت توان رسید بلی گهر چگونه توان یافت جز به کان کندن
3 هزار سال فلک جان کند نشیب و فراز که چون منی به کف آرد مگر به جان کندن
1 تیره زلفا بادهٔ روشن کجاست دیر وصلا رطل مرد افکن کجاست؟
2 جرعه زراب است بر خاکش مریز خاک مرد آتشین جوشن کجاست؟
1 حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد یا جز غم عشق تو در دل هوسی باشد
2 کس چون تو نشان ندهد در کل جهان لیکن چون این دل هر جائی هر جای بسی باشد
1 آنها که محققان راهند در مسند فقر پادشاهند
2 در رزم، یلان بینبردند در بزم، سران بیکلاهند