مرا که لعل لبت ساقی است و جام از شمس مغربی غزل 14

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب

1 مرا که لعل لبت ساقی است و جام شراب از آن دو نرگس مست توام مدام خراب

2 مرا که زمزمه قول دوست در گوش است چه حاجت است آواز چنگ عود و رباب

3 فتاده بر رخ دلبر بطالع مسعود نخست چشم که بگشود چشم بخت از خواب

4 بدین صفت که منم مست ساقی باقی عجب که باز شناسم شراب را ز سراب

5 کسی که بیخبر از ِلذت و الم باشد نه از نعیم بود آگهیش نه ز عذاب

6 چو با وجود تو من هیچ نیستم از نیست بهیچ وجه مگردان رخ ک مشو در تاب

7 خطاب اگر نکنی با من این عجب نبود که سایه را نکند هیچ آفتاب خطاب

8 مجو ز مغربی آفتاب در طریقت عشق که کسی نجست ز مستان و عاشقان آداب

عکس نوشته
کامنت
comment