من آن نخلم که چون در موسم از قصاب کاشانی غزل 231

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

من آن نخلم که چون در موسم حاصل ثمر ریزم

1 من آن نخلم که چون در موسم حاصل ثمر ریزم ز هر جانب به مژگان بر زمین آب گهر ریزم

2 به طوفان می‌دهم در یک نفس بنیاد عالم را ز عشقت وای اگر سیلاب اشگ از چشم تر ریزم

3 رسید آن تیر مژگان آن‌قدر ای ضعف مهلت ده که من از جوی رگ آبی به پای نیشتر ریزم

4 نه پا دارم که بتوانم به گرد قامتش گردم نه دستی کز فراق آن صنم خاکی به سر ریزم

5 من آن مرغ مصیبت‌دیده خاطر پریشانم که گر از آشیان پرواز گیرم بال و پر ریزم

6 در این مهمان‌سرا آن میزبانم کز سیه‌بختی شود چون زهر اگر در کاسه مهمان شکر ریزم

7 فلک کور است و من آهی غبارآلود می‌خواهم که گرد توتیا در دیده این بی‌بصر ریزم

8 ز خود هر قسم طرحی ریختم قصاب شد باطل همان بهتر که من این طرح در خاک دگر ریزم

عکس نوشته
کامنت
comment