-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من آن نخلم که چون در موسم حاصل ثمر ریزم ز هر جانب به مژگان بر زمین آب گهر ریزم
2 به طوفان میدهم در یک نفس بنیاد عالم را ز عشقت وای اگر سیلاب اشگ از چشم تر ریزم
3 رسید آن تیر مژگان آنقدر ای ضعف مهلت ده که من از جوی رگ آبی به پای نیشتر ریزم
4 نه پا دارم که بتوانم به گرد قامتش گردم نه دستی کز فراق آن صنم خاکی به سر ریزم
5 من آن مرغ مصیبتدیده خاطر پریشانم که گر از آشیان پرواز گیرم بال و پر ریزم
6 در این مهمانسرا آن میزبانم کز سیهبختی شود چون زهر اگر در کاسه مهمان شکر ریزم
7 فلک کور است و من آهی غبارآلود میخواهم که گرد توتیا در دیده این بیبصر ریزم
8 ز خود هر قسم طرحی ریختم قصاب شد باطل همان بهتر که من این طرح در خاک دگر ریزم