1 روبند به روی همچو مه بسته بتم در پرده خوشی نشسته پیوسته بتم
2 این بت شاه است و عالمی بندهٔ او برخاسته در خدمت و بنشسته بتم
1 خرد پیمانهٔ انصاف اگر یک بار بردارد بپیماید هر آن چیزی که دهقان زیر سر دارد
2 خرد عقل است و پیمانه قناعت نزد درویشان برو مجمل مفصل کن خرد این زیر سر دارد
1 دل روان جان می دهد در عشق آن جانان ما گر قبولش می کند شکرانه ها بر جان ما
2 غرقهٔ دریای بی پایان کجا یابد کنار ساحلش پیدا نباشد بحر بی پایان ما
1 اگر درویش میجوئی منم درویش بیچاره و گر دلریش میجوئی منم دلریش بیچاره
2 اگر تو آشنا جوئی منم خود آشنای تو و گر بی خویش میجوئی منم بی خویش بیچاره
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به