1 در بزم تواضع طلبی سخت غریبم خونگرمی تعظیم نداده است فریبم
2 آن خسته عشقم که ز پرهیز فراغت در بستر سیماب فکنده است طبیبم
3 اعضا همه در کشمکش لذت دردند زین عشق خداساز که گردیده نصیبم
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را
1 گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما
2 در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما
1 صبح است مست باده دوشینه هوا چاک است از تبسم گل سینه هوا
2 پر می زند چو باز شکاری قدح ز موج بال تذرو دیده در آیینه هوا