ز بسکه هر طرف از خاطرم از اسیر شهرستانی غزل 316

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

ز بسکه هر طرف از خاطرم غبار نشست

1 ز بسکه هر طرف از خاطرم غبار نشست نمی توان به سر راه انتظار نشست

2 فتاده ای که ز امداد بیکسی برخاست شکفته رو به سر خاک اعتبار نشست

3 گرفت آینه گل در کنار(و) شبنم ریخت کشید ساغر می نقش نوبهار نشست

4 غبار یاس به تعظیم رفتنش برخاست کسی که آمد و در بزم روزگار نشست

5 ریاض شکر بخندد از این ترانه اسیر که نقش سجده ام آخر به کوی یار نشست

عکس نوشته
کامنت
comment