1 مرا شب سیل آه از دل برآید که یادم از دو زلف دلبر آید
2 نشیند چشم در ره، فایز هر شب که شاید یارم از سویی درآید
1 مرا تا دل به تن تسلیم کردند همی مهر بتان تعلیم کردند
2 دل فایز بتان بردند یغما ببردند و به هم تقسیم کردند
1 ندانم خواب یا بیدار بودم ز شوقش مست یا هشیار بودم
2 به باغ خلد فایز بود گویا و یا سر در کنار یار بودم
1 ز من ببرید جانان باز پیوست شکست عهد کن آیین نو بست
2 بحمدالله غمین بر خاست دشمن به بزم دوست فایز شاد بنشست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به