چنان افتاده‌ام از کار، از قدسی مشهدی غزل 453

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

چنان افتاده‌ام از کار، بهر لاله رخساری

1 چنان افتاده‌ام از کار، بهر لاله رخساری که غیر از دیدن رویش نمی‌آید ز من کاری

2 فضای سینه را چندان که می‌جویم، نمی‌یابم ز یاران به دل نزدیک، غیر از ناوکش یاری

3 نگاهی داشت هر سو گرم، ساقی دوش در مجلس نمی‌دانم که آتش در که زد، من سوختم باری

4 ز زلف یار نتوانم بریدن دل به آسانی که بر وی عمرها شد بسته دارم دل به هر تاری

5 ز شیخ و برهمن ناید طریق عشق ورزیدن یکی مشغول تسبیحی، یکی در بند زناّری

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر