دارم دلی به سینه چو کژدم از اسیر شهرستانی غزل 709

1 دارم دلی به سینه چو کژدم به زیر خاک رحم است برگزیده انجم به زیر خاک

2 عالم خزانه دار سرشک روان ماست گنج روان چرا نشود گم به زیر خاک

3 بستیم رخت و کم نشد اسباب سوختن این مشت استخوان شده هیزم به زیر خاک

4 در بند نارسایی سعی است کار خلق بی دام نیست دانه مردم به زیر خاک

5 دلکش تر است زمزمه در پرده فنا مجنون فکند شور ترنم به زیر خاک

6 چون موج اسیر محشر ما بحر رحمت است کی می رود شهید تظلم به زیر خاک