-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم هر چند که بیهوشم در کار تو هشیارم
2 با شیره فشارانت اندر چرش عشقم پای از پی آن کوبم کانگور تو افشارم
3 تو پای همیبینی و انگور نمیبینی بستان قدحی شیره دریاب که عصارم
4 اندر چرش جان آ گر پای همیکوبی تا غوطه خورم یک دم در شیره بسیارم
5 زین باده نگردد سر زین شیره نشورد دل هین چاشنیی بستان زین باده که من دارم
6 زین باده که داری تو پیوسته خماری تو دانم که چه داری تو در روت نمیآرم
7 دامی که درافتادی بنگر سوی دام افکن تا ناظر حق باشی ای مرغ گرفتارم
8 دام ار تک چه باشد فردوس کند حقش ور خار خسک باشد حق سازد گلزارم
9 آن دم که به چاه آمد یوسف خبرش آمد که کار تو می سازد ای خسته بیمارم
10 داروی تو می کوبم خرگاه تو می روبم از ضد ضدش انگیزم من قادر و قهارم
11 گویم به حجر حی شو گویم به عدم شیء شو گویم به چمن دی شو داری عجب اقرارم
12 شمس الحق تبریزی تو روشنی روزی و اندر پی روز تو من چون شب سیارم