- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشستم دوش در کنجی که سازم سر کل را به زیر فوطه پنهان
2 در آن ساعت حکیمی در گذر بود مرا چون دید زانسان گشت خندان
3 پریشان حال خود بودم در آن وقت ز فعل او شدم از سر پریشان
4 به من گفتا که دارویی مرا هست کز آن دارو سر کل راست درمان
5 بیا تا بر سرت پاشم که روید ترا موی سر از خاصیت آن
6 کشیدم از جگر آهی و گفتم مگر نشنیدهای حرف بزرگان:
7 «زمین شوره سنبل بر نیارد دراو تخم و عمل ضایع مگردان»