1 بآزار غمت گفتم که: گیرم انتقام از خود! چه سازم؟ در ره عشق تو آزاری نمیباشد!
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما هر شکنج نامه سطری باشد از احوال ما
2 گرچه پیشاییش ما را نیست دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما
1 به نرمی میتوان تسخیر کردن خصم سرکش را به آب آهن برون میآورد از سنگ آتش را
2 تلاش همدمی با تیرهروزان میمنت دارد که طول عمر بخشد الفت خاکستر آتش را
1 از زبان کلک نقاشان، شنیدم بارها بی زبان نرم، کی صورت پذیرد کارها؟
2 سفله عالیشان، ز منصبهای عالی کی شود؟ کی فزاید قدر خار از رفعت دیوارها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به