1 بی غم چه گویمت که دلم چون در آتش است لیلی به ناز رفته و مجنون در آتش است
2 پرویز گو بسوز که فرهاد را هنوز نعل محبت از پی گلگون در آتش است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای دل می امید دگر بر تو حرام است کمحوصلهای خون جگر بر تو حرام است
2 نه رنگ وفاداری و نه بوی محبت در پرده شو ای گل که نظر بر تو حرام است
1 در راه تا رود ز من آن نازنین جدا دستش جدا عنان کشد و آستین جدا
2 چون بر نشان پای تو مالم رح نیاز نتوان چو سایه کرد مرا از زمین جدا
1 ز نقش کینه چو پاک است لوح سینه ما به دوستی که تو هم دل بشو ز کینه ما
2 ز خیرهچشمی خود سوختم که یار امروز هنوز در عراق است از نگاه دینه ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به