در هوایت بی‌قرارم از جلال الدین محمد مولوی غزل 302

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

در هوایت بی‌قرارم روز و شب

1 در هوایت بی‌قرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب

2 روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب

3 جان و دل از عاشقان می‌خواستند جان و دل را می‌سپارم روز و شب

4 تا نیابم آن چه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب

5 تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم گاه تارم روز و شب

6 می‌زنی تو زخمه و بر می‌رود تا به گردون زیر و زارم روز و شب

7 ساقیی کردی بشر را چل صبوح زان خمیر اندر خمارم روز و شب

8 ای مهار عاشقان در دست تو در میان این قطارم روز و شب

9 می‌کشم مستانه بارت بی‌خبر همچو اشتر زیر بارم روز و شب

10 تا بنگشایی به قندت روزه‌ام تا قیامت روزه دارم روز و شب

11 چون ز خوان فضل روزه بشکنم عید باشد روزگارم روز و شب

12 جان روز و جان شب ای جان تو انتظارم انتظارم روز و شب

13 تا به سالی نیستم موقوف عید با مه تو عیدوارم روز و شب

14 زان شبی که وعده کردی روز بعد روز و شب را می‌شمارم روز و شب

15 بس که کشت مهر جانم تشنه است ز ابر دیده اشکبارم روز و شب

عکس نوشته
کامنت
comment