تا من بدیدم از جلال الدین محمد مولوی غزل 1383

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم

1 تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم

2 هر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بود در هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنم

3 درها اگر بسته شود زین خانقاه شش دری آن ماه رو از لامکان سر درکند در روزنم

4 گوید سلام علیک هی آوردمت صد نقل و می من شاهم و شاهنشهم پرده سپاهان می زنم

5 من آفتاب انورم خوش پرده‌ها را بردرم من نوبهارم آمدم تا خارها را برکنم

6 هر کس که خواهد روز و شب عیش و تماشا و طرب من قندها را لذتم بادام‌ها را روغنم

7 گویم سخن را بازگو مردی کرم ز آغاز گو هین بی‌ملولی شرح کن من سخت کند و کودنم

8 گوید که آن گوش گران بهتر ز هوش دیگران صد فضل دارد این بر آن کان جا هوا این جا منم

9 رو رو که صاحب دولتی جان حیات و عشرتی رضوان و حور و جنتی زیرا گرفتی دامنم

10 هم کوه و هم عنقا تویی هم عروه الوثقی تویی هم آب و هم سقا تویی هم باغ و سرو و سوسنم

11 افلاک پیشت سر نهد املاک پیشت پر نهد دل گویدت مومم تو را با دیگران چون آهنم

عکس نوشته
کامنت
comment