- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امروز پیشت از غم خود دم نمیزنم فارغ نشین که بزم تو برهم نمیزنم
2 انداختم به بردن شادی هزار کم غیر از دو شش به باختن غم نمیزنم
3 نازم به این شرف که غلام محبتم لاف نسبت ز نسبت آدم نمیزنم
4 صد ره سوار همتم از این و آن گذشت با آنکه تازیانه بر ادهم نمیزنم
5 میسازم ارچه دست دغا بیش میکند میبازم ارچه نقش وفا کم نمیزنم
6 امروز بهتر است «نظیری» جراحتم آسودهام که دست به مرهم نمیزنم