-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس که با تو به هر شیوه آشناستمی به عشق مرکز پرگار فتنه هاستمی
2 امیدگاه من و همچو من هزار یکی ست ز رشک درصدد ترک مدعاستمی
3 سخن ز دشمن و غمهای ناگوارش نیست ز دوست داغ ستمهای نارواستمی
4 دیت مگوی و ملامت مسنج و فتنه مگیر چه شد که هیچ کسم؟ بنده خداستمی
5 به سرمه غوطه دهیدم که در سیه مستی ز شرمگینی چشمی سخن سراستمی
6 ستم نگر که بدین بخت تیره ای که مراست ز بهر فرق عدو سایه هماستمی
7 چگونه تنگ توانم کشیدنت به کنار که با تو در گله از تنگی قباستمی
8 نکرده وعده که بر عاجزان ببخشاید امیدسنج فغانهای نارساستمی
9 به باده داغ خودی از روان فرو شسته هلاک مشرب رندان پارساستمی
10 به هرزه ذوق طلب می فزایدم غالب که باد در کف و آتش به زیر پاستمی