- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندانم بازم آغوش که خواهد شد دچار امشب کنارم میرمد چون پرتو شمع از کنار امشب
2 ز جوش ماهتاب این دشت و در کیفیتی دارد که گویی پنبهٔ میناست در رهن فشار امشب
3 ز استقبال و حال این املکیشان چه میپرسی قدح در دست فردا نیست بی رنج خمار امشب
4 ز بزم وصل دور افکند فکر جنت و حورت کجا خوابیدی ای غافل در آغوش است یار امشب
5 پر طاووس تا کی بالش راحت بهگل گیرد خیال افسانهٔ خوابت نمیآید بهکار امشب
6 حساب بیدماغان فرصت فردا نمیخواهد فراغت گل کن و خود را برون آر از شمار امشب
7 مبادا خجلت واماندگی آبت کند فردا به رنگ شمع اگر خاری به پا داری برآر امشب
8 زصد شمع و چراغم غیر این معنی نشد روشن که ظلمتهای دوش است آنچه گردید آشکار امشب
9 خط پیشانی از صبح قیامت نسخهها دارد بخوانید آنچه نتوان خواند زین لوح مزار امشب
10 چو شمع از گردن تسلیم من بیامتحان مگذر ز هر عضوم سری بردار و بر دوشمگذار امشب
11 سحر بیدل شکایتنامهها باید رقم کردن بیا تا دوده گیرم از چراغ انتظار امشب