ندانم بازم آغوش‌ که خواهد از بیدل دهلوی غزل 378

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ندانم بازم آغوش‌ که خواهد شد دچار امشب

1 ندانم بازم آغوش‌ که خواهد شد دچار امشب کنارم می‌رمد چون پرتو شمع از کنار امشب

2 ز جوش ماهتاب این دشت و در کیفیتی دارد که‌ گویی پنبهٔ میناست در رهن فشار امشب

3 ز استقبال و حال این امل‌کیشان چه می‌پرسی قدح در دست فردا نیست بی‌ رنج خمار امشب

4 ز بزم وصل دور افکند فکر جنت و حورت کجا خوابیدی ای‌ غافل در آغوش است یار امشب

5 پر طاووس تا کی بالش راحت به‌گل‌ گیرد خیال افسانهٔ خوابت نمی‌آید به‌کار امشب

6 حساب بی‌دماغان فرصت فردا نمی‌خواهد فراغت‌ گل‌ کن و خود را برون آر از شمار امشب

7 مبادا خجلت واماندگی آبت کند فردا به رنگ شمع اگر خاری به پا داری برآر امشب

8 زصد شمع و چراغم غیر این معنی نشد روشن که ظلمتهای‌ دوش است آنچه‌ گردید آشکار امشب

9 خط پیشانی از صبح قیامت نسخه‌ها دارد بخوانید آنچه نتوان خواند زین لوح مزار امشب

10 چو شمع از گردن تسلیم من بی‌امتحان مگذر ز هر عضوم سری بردار و بر دوشم‌گذار امشب

11 سحر بیدل شکایت‌نامه‌ها باید رقم کردن بیا تا دوده‌ گیرم از چراغ انتظار امشب

عکس نوشته
کامنت
comment