1 رضاعت از برم چندانکه گردم پیر میجوشد چو آتش میشوم خا کستر اما شیر میجوشد
2 ندارد مزرع دیوانگان بیناله سیرابی همین یک ریشه از صد دانهٔ زنجیر میجوشد
3 دلم مشکن مبادا نقش بندد شکل بیدادت زموی چینی اینجا خامهٔ تصویر میجوشد
4 چه دارد انفعال طبع ظالم جز سیه رویی عرق از سنگ اگربیپردهگردد قیر میجوشد
5 تبرا از شلایینی ندارد طینت مبرم ز هرجایی که جوشد خار دامنگیر می جوشد
6 نفسسوز دماغ شرح و بسط زندگی تاکی به این خوابی که دارم پا زدن تعبیر میجوشد
7 سراغ عافیت خواهی به میدان شهادت رو که صد بالین راحت از پر یک تیر میجوشد
8 در این صحرا شکارافکن خیال کیست حیرانم که رقص موج گل با خون هر نخجیر می جوشد
9 ز صبح مقصد آگه نیستم لیک اینقدر دانم که سرتاپای من چون سایه یک شبگیر میجوشد
10 مگر از جوهر یاقوت رنگ است این گلستان را که آب و آتشگل پر ادب تاثیر میجوشد
11 دماغ آشفتهٔ خاصیت، پنجاب وکشمیرم که بوی هر گل آنجا با پیاز و سیر میجوشد
12 بهربط ناقصان بیدل مده زحمت ریاضت را بهم انگورهای خام در خم دیر میجوشد