-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من از آن که شوم کو نه ازان تو بود؟ یا چه گویم که نه در لوح و بیان تو بود؟
2 سخن لب، که تو داری، نتوانم گفتن ور بگویم سخنی هم ز زبان تو بود
3 هر زمانم به جهانی دگر اندازی، لیک نروم جز به جهانی که جهان تو بود
4 تن و دل گر به فدای تو کند چندان نیست خاصه آن کش دل و تن زنده به جان تو بود
5 نگذاری که ببوسد لبم آن پای و رکاب ای خوش آن بوسه که بر دست و عنان تو بود!
6 چون نشانی بنماند ز تن من بر خاک دل تنگم به همان مهر و نشان تو بود
7 جان خود را سپر تیر بلا خواهم ساخت اگر آن تیر، که آید ز کمان تو بود
8 چون بپوسد تن من گوش و روانی که مراست بر ورود خبر و حکم روان تو بود
9 هر چه آرند به بازار دو کون، از نیکی همه، چون نیک ببنینی، ز دکان تو بود
10 دیده در کل مکان گر چه ترا میبیند من نخواهم که به جز دیده مکان تو بود
11 میکنم ذکر تو پیوسته به قلب و به لسان خنک آن قلب که مذکور لسان تو بود
12 نیست غم سر دل اوحدی ار گردد فاش چو دلش حافظ اسرار نهان تو بود