- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در بند هرچه در دو جهان هست نیستم در حیرتم که اینهمه مفتون کیستم
2 رازم چو شمع بر همه آفاق گشته فاش خندان به حال خویشتن از بس گریستم
3 گر آبیم در آتش دل چیست مسکنم ور آتشی در اشک روان غرقه چیستم
4 از من به غیر دوست نشانی بجا نماند وان ترک باز درپی غارت گزیستم
5 با یک دو قطره خون دل و مشتی استخوان یک عمر در شکنج غمت خوب زیستم
6 روزی که دیده محو تماشای او نبود بر تیره شام هجر چرا ننگریستم