در خون دیده گشته تنم از نظیری نیشابوری غزل 109

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

در خون دیده گشته تنم بسمل تو نیست

1 در خون دیده گشته تنم بسمل تو نیست زین مرحمت ملاف که کار دل تو نیست

2 از آبگینه حوصله ما تنک تر است صبر از دلی طلب که درو منزل تو نیست

3 گویا دوانده ریشه نهال محبتم می بینم از تو آن چه در آب و گل تو نیست

4 زین پیش شیشه دل ما هم ز سنگ بود بی نسبت، آشنا دل ما با دل تو نیست

5 بی یار مانده روی تو از بیم خوی تو ورنه کدام کس که دلش مایل تو نیست

6 بس جانگداز می گذرد سرگذشت شمع پروانه نسوخته در محفل تو نیست

7 خون تو را چه قدر «نظیری » خموش باش این بس که دعوی از طرف قاتل تو نیست

عکس نوشته
کامنت
comment