درد تو در سینه دارم دم نمی یارم از جلال عضد غزل 225

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

درد تو در سینه دارم دم نمی یارم زدن

1 درد تو در سینه دارم دم نمی یارم زدن آه کز درد تو آهی هم نمی یارم زدن

2 هر سحر تا شب ز زانو سر نمی یارم گرفت دیده شبها تا سحر بر هم نمی یارم زدن

3 جانم آمد بر لب، امّا لب نمی یارم گشود دل ز غم خون گشت، لیکن دم نمی یارم زدن

4 سر نمی یارم کشید از طرّه عیّار او پنجه با سر فتنه عالم نمی یارم زدن

5 با که گویم درد خود کز دست این نامحرمان یک نفس با همدمی محرم نمی یارم زدن

6 گریه ام دایم ز شادی برنمی آید، ولی خنده ای هرگز ز دست غم نمی یارم زدن

7 عالم از نوروز خرّم شد ولی زانم چه سود من که در عالم دمی خرّم نمی یارم زدن

8 بی لب لعلت دلم ریش است مانند جلال ناله ای زین ریش بی مرهم نمی یارم زدن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر