-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد تو در سینه دارم دم نمی یارم زدن آه کز درد تو آهی هم نمی یارم زدن
2 هر سحر تا شب ز زانو سر نمی یارم گرفت دیده شبها تا سحر بر هم نمی یارم زدن
3 جانم آمد بر لب، امّا لب نمی یارم گشود دل ز غم خون گشت، لیکن دم نمی یارم زدن
4 سر نمی یارم کشید از طرّه عیّار او پنجه با سر فتنه عالم نمی یارم زدن
5 با که گویم درد خود کز دست این نامحرمان یک نفس با همدمی محرم نمی یارم زدن
6 گریه ام دایم ز شادی برنمی آید، ولی خنده ای هرگز ز دست غم نمی یارم زدن
7 عالم از نوروز خرّم شد ولی زانم چه سود من که در عالم دمی خرّم نمی یارم زدن
8 بی لب لعلت دلم ریش است مانند جلال ناله ای زین ریش بی مرهم نمی یارم زدن