1 مینالم ازین کار به سامان نرسیده وین درد جگر سوز به درمان نرسیده
2 جانا، سخنست این همه سوراخ ببینید بر سینهٔ این کشتهٔ پیکان نرسیده
3 افسوس! که موری نشکستیم درین خاک وین قصه به نزدیک سلیمان نرسیده
4 ای ترک پریچهره، چه بیداد و جفا ماند؟ کز کافر چشمت به مسلمان نرسیده
5 از خوان تو برخاسته یغمای طفیلی زان گونه که یک لقمه به مهمان نرسیده
6 شک نیست که این چشم چو دریا نگذارد در شهر یکی خانهٔ توفان نرسیده
7 زود اوحدی اندر سخن خود برساند آوازهٔ این جور به سلطان نرسیده