1 غیر از شکن طره به جایی گذرم نیست جز کنج قفس راه به جای دگرم نیست

2 چون غنچه پژمرده‌ام و لاله بی‌رنگ زان روز که غم در دل و خون در جگرم نیست

3 من بوی گل از داغ دل خویش شنیدم حاجت به مددکاری باد سحرم نیست

4 بر آتش می بس که نظر دوخته‌ام دوش امروز چو ساغر مژه در چشم ترم نیست

5 ترسم دگری چون تو درآید به خیالم در پیش تو بر آینه زان رو نظرم نیست

6 کوته نکنم دست دل از شاخ تمنا امید خزان هست، چه شد گر ثمرم نیست