دارم غم نهانی و پیدا نمی کنم از جلال عضد غزل 206

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

دارم غم نهانی و پیدا نمی کنم

1 دارم غم نهانی و پیدا نمی کنم با کس حکایت دل شیدا نمی کنم

2 دی ماه را به روی تو تشبیه کرده ام و امروز سر ز شرم به بالا نمی کنم

3 آخر تو بازده به کرَم جانِ زار من گیرم که من ز شرم تقاضا نمی کنم

4 خود دانی این قدر که دل ما تو برده ای گیرم که من به روی تو پیدا نمی کنم

5 در دل به جز هوای ترا ره نمی دهم در سر به جز خیال ترا جا نمی کنم

6 دیده به قصد خون دلم سعی می کند من قصد خون خویش به عمدا نمی کنم

7 تا کرده ام تفرّج بستان عارضت دیگر به هیچ باغ تماشا نمی کنم

8 بحر از کجا و چشم گهربارم از کجا من قطره را مساوی دریا نمی کنم

9 تا دیدم از هوای رخت گریه جلال دیگر حدیث ماه و ثریّا نمی کنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر