- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم با وجودش ز من آواز نیاید که منم
2 پیرهن گو همه پر باش ز پیکان بلا که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
3 باش یکدم که کنم پیرهن شوق قبا ایکمان کش که زنی ناوک پیکان به تنم
4 عشق را روز بهار است کجا شد رضوان تا برد لاله بدامن سوی خلد از چمنم
5 روز عهد است بکش اسپرم ایعقل ز پیش تا تصور نکند خصم که پیمان شکنم
6 می نیاید بکمن راست تن کشتۀ عشق خصم دون بیهده گو باز ندوزد کفنم
7 هانفم میدهد از غیب ندا شمر کجاست گوشتابی که بیاد آمده عهد کهنم
8 سخت دلتنک شدم همتی ایشهپر تیر بشکن ایندام بکش باز بسوی وطنم
9 دایۀ عشق ز بس داد، مرا خون جگر میدمد آبلۀ زخم کنون از بدنم
10 کوی مطلع چه عجب گر برم از فارس فارس تا بمدح تو شها تیر شیرین سخنم