1 بی شبههٔ تحقیق نه شخصم نه مثالم چون صورت عنقا چه خیال است خیالم
2 جز گرد جنون خیز نفس هیچ ندارد این دشت تخیل که منش وهم غزالم
3 گفتم چو مه نوکنم اظهار تمامی از خجلت نقصان سپر انداخت کمالم
4 از چرخ چرا شکوهٔ اقبال فروشم آنم که مرا هم نظری نیست به حالم
5 با بخت سیه صرفهای از فضل نبردم در عرض هنر رستن مو بر سر خالم
6 از هر مژه صد چاک جگر نسخه فروش است حیرت چقدر نامه گشود از پر و بالم
7 هر چند سبک میگذرم از سر هستی چون رنگ همان پی سپر گردش حالم
8 حرفیست وجودم ز سراب رم فرصت چون عمر درین عرصه غبار مه و سالم
9 هستی المی نیست که یابند علاجش در آتش خویشم چه کنم پیش که نالم
10 تدبیر فراقی که ندارم چه توان کرد بیدل به هوس سوختهٔ ذوق وصالم
دیدگاهها **