- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من هیچ نمیترسم از حادثهٔ شبها شبها که سحر گردد از گردش کوکبها
2 نشناخت مقام خویش افتاد به دام خویش عشقی که نمودی خواست از شورش یاربها
3 آهی که ز دل خیزد از بهر جگرسوزی است در سینه شکن او را آلوده مکن لبها
4 در میکده باقی نیست از ساقی فطرتخواه آن می که نمیگنجد در شیشهٔ مشربها
5 آسوده نمیگردد آن دل که گسست از دوست با قرأت مسجدها با دانش مکتبها