نیستم یک دم ز درد و محنت هجران از وحشی بافقی غزل 254

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص

1 نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص کو اجل تا سازدم زین درد بی درمان خلاص

2 کار دشوار است برمن ، وقت کار است ای اجل سعی کن باشد که گردانی مرا آسان خلاص

3 کشتی تابوت می‌خواهم که آب از سرگذشت تا به آن کشتی کنم خود را ازین توفان خلاص

4 چند نالم بردرش ای همنشین زارم بکش کو رهد از درد سر ، من گردم از افغان خلاص

5 بست وحشی با دل خرم ازین غمخانه رخت چون گرفتاری که خود را یابد از زندان خلاص

عکس نوشته
کامنت
comment