سیف فرغانی

سیف فرغانی

سیف فرغانی
سیف فرغانی

مرا که یک نفس از وصل یار سیری از سیف فرغانی غزل 106

غزل 106 ام از 736 غزلیات

مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست

1 مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست زبوسه صبر نه واز کنار سیری نیست

2 ازآن گلی که ز رنگش خجل شود لاله چو عندلیب مرا از بهار سیری نیست

3 اگر جهان همه پر گل کنند رنگ برنگ مرا زدیدن آن لاله زار سیری نیست

4 درخت حسن گلی ماه رو ببار آورد چو نحلم ازگل آن شاخسار سیری نیست

5 گرم چو عود بسوزند برسر آتش مرا از آن شکر آبدار سیری نیست

6 بدست دشمنی ار بر سرم زند شمشیر مرا زدوستی آن نگار سیری نیست

7 جماعتی که چومن منصفند می گویند که یار را چه عجب گر زیار سیری نیست

8 گرم چو گوی نهد اسب یار برسر پای مرا از آن شه چابک سوار سیری نیست

9 مرا زدوست اگر مرده باشم اندرخاک بگویم ونشوم شرمسار، سیری نیست

10 بخورد دهر بسی همچو سیف فرغانی هنوز در شکم روزگار سیری نیست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست

شاعر شعر مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست چه کسی است ؟

شاعر شعر مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست سیف فرغانی می باشد.

شعر مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست چیست ؟

قالب شعر مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست غزل است

مضمون اصلی شعر مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
ویدیویی