1 بی هوش تر ز خوابم و خوابم نمی برد طوفان گریه گشتم و آبم نمی برد
2 با آنکه غیر دیده تنک ظرفی مرا با توبه هم به بزم شرابم نمی برد
1 خط بر سرهر حرف چو تقویم کشندت زان به که خطی بر سر تسلیم کشندت
2 ای خاک نشین رتبه ات از دولت خواری است مگذار که در پله تعظیم کشندت
1 چنان زخوی تو هر کس به هر دیار گریخت که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت
2 به دیده دشت غزال رمیده می آید مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت