- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خامشی جُستم که حاسد مرده پندارد مرا وز سر رشگ و حسدکمتر بیازارد مرا
2 زنده درگور سکوتم من، مگر زین بیشتر روزگار مردهپرور خوار نشمارد مرا
3 مردمان از چشم بد ترسند و من از چشم خوب حق ز چشم خوب مهرویان نگهدارد مرا
4 مرکشاعر زندگیبخش خیال اوست کاش این خموشی در شمار مردگان آرد مرا
5 سینهام زآه پیاپی چاک شد، کو آن طبیب کز تشفی مرهمی بر سینه بگذارد مرا
6 تا مگر تأثیر بخشد نالههای زار من آرزوی مرگ حالی بستهلب دارد مرا
7 شد امید از شش جهت مقطوع و نومیدی رسید بو که نومیدی به دست مرگ بسپارد مرا