- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مانده ام با دلی از هجر عزیزان مجروح دیده ام غرقه طوفان چو جگرگوشه نوح
2 در ره دوست هلاک زن و فرزند به جاست بر در وصل وداع کس و پیوند فتوح
3 صد بهانه که یکی برنزند بر تقصیر صد کنایت که یکی را نبود رنگ وضوح
4 گاهم از باد هوا سنگ ببارد ظاهر گاهم از کلک قضا جرم بزاید مشروح
5 بر دل و سینه من داغ جفا گردد مهر در رگ و ریشه من قوت بلا گردد روح
6 نه بخود حامل پیمان محبت گشتم عشوه یی دیدم و خوش بود سر از جام صبوح
7 صالح و طالح اگر جمله چو من واجویند توبه، در توبه ز زشتی بگریزد چو نصوح
8 سوی رحمان علی العرش توجه کردم بانگ زد عرش که پاکی ز مکان یا سبوح
9 در صحبت همه بر روی «نظیری » بستند به خود ای فاتح ابواب دری کن مفتوح