- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
2 به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
3 حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
4 مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
5 من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
6 بیا به صلح من امروز در کنار من امشب که دیده خواب نکردهست از انتظار تو دوشم
7 مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
8 به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
9 مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
10 به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم