-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منم غرقه درون جوی باری نهانم میخلد در آب خاری
2 اگر چه خار را من مینبینم نیم خالی ز زخم خار باری
3 ندانم تا چه خار است اندر این جوی که خالی نیست جان از خارخاری
4 تنم را بین که صورتگر ز سوزن بر او بنگاشت هر سویی نگاری
5 چو پیراهن برون افکندم از سر به دریا درشدم مرغاب واری
6 که غسل آرم برون آیم به پاکی به خنده گفت موج بحر کاری
7 مثال کاسه چوبین بگشتم بر آن آبی که دارد سهم ناری
8 نمیدانم که آن ساحل کجا شد که پیدا نیست دریا را کناری
9 تو شمس الدین تبریز ار ملولی به هر لحظه چه افروزی شراری