- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به آشنایی چشم تو ناتوان شدهام چو مو ضعیف ز سودای آن میان شدهام
2 خلیده در خم زلف تو ناخنش به دلم منه ز دست، که با شانه همزبان شدهام
3 ز چاک سینه نفس بایدم کشید چو صبح ببین ز هجر تو امشب چه ناتوان شدهام
4 هما دوباره به من سر فرو نمیآورد ازان چو شمع سراپا یک استخوان شدهام
5 هوای ابرم اگر شاد میکند، چه عجب به آفتاب ز مهر تو بدگمان شدهام
6 تو تیغ زن، که من از شکوه لب نمیبندم چو خامه گر همه تن در سر زبان شدهام
7 همان لبم کند اظهار بیوفایی گل چو غنچه گر همه دل عقده زبان شدهام
8 منم ز قدرشناسان گل که مدتهاست به باغ رفته به گلگشت و باغبان شدهام
9 ز حال خویش فراموش کردهام قدسی دمی به مرغ چمن گر همآشیان شدهام