1 در خرابات رند و سرمستم عاشقانه مدام می یابم
2 خم می گیر و بر سر من ریز کیسهٔ زر بریز در پایم
3 از خدا خوش فراغتی خواهم تا زمانی از او بیاسایم
4 غیر او در نظر نمی آید چون به نور خدای بنمایم
1 ای آب حباب آب دریاب سرچشمهٔ این سراب دریاب
2 جامی و شراب و جسم و جانی این جام پر از شراب دریاب
1 خوش حضوریست بزم ما دریاب هرچه می بایدت بیا دریاب
2 می جام فنا چه می نوشی ذوق خمخانهٔ بقا دریاب
1 در خرابات فنا ملک بقا داریم ما خوش بقای جاودانی زین فنا داریم ما
2 کشته عشقیم و جان در کار جانان کرده ایم این حیات لایزالی خونبها داریم ما