1 سر و کارم بدست نازنینی است که در هر گوشه اش گوشه نشینی است
2 کسی کش غم بخاطر ره ندارد چه غم دارد که او را دل غمینی است
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ساقیا خیز که من نیز برآن برخیزم که به جامی ز سر جان و جهان برخیزم
2 خرم آنروز که دیوانه وش اندر طلبت با دو صد سلسله از اشک روان برخیزم
1 به جانم کارگر شد زهر و ساقی راست تریاقی به تلخی جان شیرین میسپارم رحمی ای ساقی
2 ز راه شوخی آلوده به شکّرخنده دشنامی علاج درد ما کردی به زهر آلوده تریاقی
1 من از میخانه زان رو ناگزیرم که جز می نیست آبی در خمیرم
2 بیا ساقی که در وقت جوانی به بازی کرد چرخ پیر پیرم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **