ای ز دوری رخت جامه صبرم شده از جلال عضد غزل 166

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک

1 ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک شخص عقلم شده در چنگ هوای تو هلاک

2 در دو عالم اگرم هیچ نباشد سهل است چون تو هستی اگرم هیچ دگر نیست چه باک

3 ماه دیگر ز خجالت نزند خرگه حسن کز فروغ رخ تو خیمه زند بر افلاک

4 دست از دامن عشق تو ندارم هرگز ور زند دست اجل دامن عمرم را چاک

5 طرب و عشق نیامد ز من این هر دو برفت که مرا بود دلی خسته و جانی غمناک

6 بر محک غم عشقت همه دلها قلبند زان که یک دل چو دل خویش نمی بینم پاک

7 آه کاندر دل شوریده چه حسرت ماند گر برد آرزوی روی تو با خویش به خاک

8 چون ز خورشید رخت چشم خرد حیران ماند کی تواند که کند دیده ز همّت ادراک

9 کرد از غیر تو خالی دل پردرد جلال بر گذرگاه تو حاشا که بماند خاشاک

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر