- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته جان شیرین را ز تن در کار دل پرداخته
2 تا دل و جان درنبازی دل نبیند ناز و عز کی سر آخور گشت هرگز مرکبی ناتاخته
3 بند مادرزاد باید همچو مرغابی به پای طوق ایزد کرد باید در عنق چون فاخته
4 تا به روی آب چون مرغابیان دانی گذشت در هوا چون فاخته پری و بال آخته
5 مرد این ره را گذر بر روی آب و آتشست آب و آتش آشنا را داند از نشناخته
6 یاد کن آن مرد را کو پای در دریا نهاد از پسش دشمن همی آمد علم افراخته
7 آب رود نیل هر دو مرد را بر سنگ زد کم عیار آمد یکی زو روح شد پرداخته
8 آتش نمرود و آن لشکر نمیبینم به جای زر آزر را دگر کن منجنیق انداخته
9 ایزدش پیرایه چون زر کرد ازین کاتش بدید هر زری کو دید آتش کار او شد ساخته