- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت تنم به درد جدایی خراب کرد و برفت
2 مرا به وصل خود آهسته وعدهای میداد ولی چه سود؟ که ناگه شتاب کرد و برفت
3 بتی که دامن وصلش به چنگم آمده بود ز هجر نالهٔ من چون رباب کرد و برفت
4 دو چشم او چه خطاها که داشت اندر سر! چو دید قامتش آنرا صواب کرد و برفت
5 در آرزوی نگاری گداختم چو نبات که شکرش نمکم بر کباب کرد و برفت
6 در آب و آتشم از هجر آنکه بیرخ خویش دلم پر آتش و چشمم پر آب کرد و برفت
7 چو اوحدی ز رخش بوسه خواستم بیزر لبش مرا به خموشی به خواب کرد و برفت