-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل رفت و میندانم حالش که خود کجا شد آزار او نکردم گوئی دگر چرا شد
2 هرجا که ظن ببردم رفتم طلب بکردم پایم به سنگ آمد، پشتم ز غم دو تا شد
3 چندان که بیش جستم کم یافتم نشانش گوئی چه حالش افتاد یارب دگر کجا شد
4 بردم بدو گمانی کز عشق گشت رسته مانا که گشت عاشق ظنم مگر خطا شد
5 یا آب بود و ناگه اندر زمین فرو شد یا مرغ بود و از دام پرید در هوا شد
6 گفتم دلی که دیده است پیرو غریب و خسته کامروز چند روز است کز پیش ما جدا شد
7 ناگاه کودکی گفت دیدم دلی شکسته در دام زلف یاری افتاد و مبتلا شد