دل ز کار و بار عالم از ابراهیم شاهدی دده غزل 90

ابراهیم شاهدی دده

آثار ابراهیم شاهدی دده

ابراهیم شاهدی دده

دل ز کار و بار عالم سر به سر برکنده‌ام

1 دل ز کار و بار عالم سر به سر برکنده‌ام می‌کشم بار غمت از جان و دل تا زنده‌ام

2 گرچه می گردد صراحی دم به دم بر جان من چون قدح خونم خورد آن لعل من در خنده‌ام

3 نی شکر اشکسته شد آنگه ز لعلت کام یافت زین سبب اِشکَستِگان را از دل و جان بنده‌ام

4 سرو را نسبت به قدش کرده‌ام از راستی از قدش با همت کوتاه خود شرمنده‌ام

5 چشم خواب‌آلود از سر گفته‌ام نرگس ولیک همچو او من هم ز خجلت سر به پیش افکنده‌ام

6 تا شعاع آفتاب طلعتش بر من بتافت در [ میان ] از تاب خورشید رخش تابنده‌ام

7 شاهدی تا واصله وصل تو بر جان وصل کرد خلعت شاهان ندارد قدر پیش جنده‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment