خوش است بزم ولی پر ز خائن راز از وحشی بافقی غزل 40

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است

1 خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است

2 که بر خزانهٔ این رازهای پنهان زد؟ که قفل تافته افتاده است و در باز است

3 به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای که بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است

4 نه زخم ماست همین از کمان دشمن و بس که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است

5 زمان قهقههٔ کبک ، خوش دراز کشید مجال گریهٔ خونین و چنگل باز است

6 حذر ز وحشت این آستانه کن وحشی غبار بال بر افشان که وقت پرواز است

عکس نوشته
کامنت
comment