به استغنات میرم سرو استغنا از وحشی بافقی غزل 323

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

به استغنات میرم سرو استغنا بلند من

1 به استغنات میرم سرو استغنا بلند من که خوش راضیست از تو جان استغنا پسند من

2 سرت گردم به رقص آور دلم را گرم سویم بین که نیک است از برای چشم بد دود سپند من

3 من این تار نگه را حلقه حلقه می‌کنم اما شکاری را که من دیدم زیاد است از کمند من

4 حلاوت بخشیی گاهی به شکر خنده میفرما به زهر چشم خود مگذار کار زهر خند من

5 شکاری نیستم کارایش فتراک را شایم به صید من چه سعی است اینکه دارد صید بند من

6 مرا بایست کشتن تا نه من رسوا شوم نی او نصیحت نشنو من گوش اگر می‌کرد پند من

7 ز وحشی بر در او بدترم بلک از سگ کویم ازین بدتر شوم اینست اگر بخت نژند من

عکس نوشته
کامنت
comment