- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برد دلم را ز ره زلف سمنسای او کرد شهید نگه نرگس شهلای او
2 گشته به هم توأمان از خط کلک ازل دست من و دامنش فرق من و پای او!
3 کی بود اندر زمین در خور او مسکنی؟! منظر چشمم بود منزل و مأوای او!
4 گردن سرو سهی خم شده از انفعال دیده مگر در چمن قامت زیبای او؟!
5 فرش خرام رهش چشم امیدم بود تا نرسد بر زمین نقش کف پای او!
6 گر چه مسیحا به لب زنده کند مرده را در فن احیاگری ره نبرد جای او!
7 هر که به روز آورد شام فراق تو را گر نه به حالش کنی رحم بود وای او!
8 میشکند چون خزف قیمت در عدن همچو سخنهای من لعل شکرخای او!
9 باد تو را آفرین طغرل شاهین وطن کردی تمام از سخن وصف سراپای او!