- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بکویش می روم بهر تماشای مه رویش تماشاییست از رسواییم امروز در کویش
2 ندارم تاب تیر غمزهای آن کمان ابرو مگر سویم بتندی ننگرد تا بنگرم سویش
3 چه حاجت با رقیبان دگر در منع من او را رقیب او بس است از هر که باشد تندی خویش
4 گلی دارم درون دل ز غیرت کس نمی خواهم نشنید پهلوم ترسم که ناگه بشنود بویش
5 ازان رسوا شدم کز غایت ضعف تنم در دل نگنجید و برون افتاد شوق رشته مویش
6 قدم خم باشد ز بار غم برون شو از تنم ای جان که نتوان بود اینجا با خیال قد دلجویش
7 فضولی چون نیابم در دل اهل محبت ره خیالی کرد ضعفم در خیال جعد گیسویش